مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــیمــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
مهرساممهرسام، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

ابد

من تا ابد کنارتم دخترم . هر وقت ، هر لحظه ، تو هر سنی ، احساس کردی به آغوش م نیاز داری ، به قدر ارزنی درنگ نکن . آغوش من تا ابد به روی تو بازه ، جانــم . تا آخـــرین ثانیه ی عمرم ...   نوشتم که بخوانی و بدانی . نوشتم که روزی شرم و حیا ، خانم شدنت ، مادرشدنت ، دیواری نشود برای نیامدن ! نوشتم که بدانی تا ابد ، تمام من از آن توست دختر نیکوی من .     ♥ . دوست ت دارم ، تا آنســـــوی ابدیت . ...
16 تير 1392

.......

صـــــــدا کن مرا ... صدای تو خوب ست ...   ♥ . ♥ . ♥ چند روزه که خطابم می کنی : " مهسا " ! میگی " مهسا " ؛ و من میگم جان م ، میگم جان مهسا ... جون مهسا قربونت ... فدای این حرف زدنت که هر از گاهی بهش تنوع میدی ! ♥ . دوست ت دارم گل ناز همیشه بهارم . ...
16 تير 1392

بوی تن تو

گاهی یک نفر را آنقدر دوست داری ... آنقدر برایش می میری ، که ناخوشایند ترین چیزهایش در نظر دیگران ، در چشم تو و برای تو ، خوشـــــایند ترینِ خوشایند هاست . حالا برای من ، تو شده ای نفر دوم از همان نفر ات ... می دانی مرا چه شد تا برایت بنویسم ؟! بوی مطبوع تنِ چند روز حمام نرفته ات ! بوی خودِ خود تو ، بی هیچ کِرم و شامپو و لوسیونی . بوی عرقت ... راستش را بخواهی ، مست شدم ، مُردم ! آنقدر که دلم می خواهد یک شیشه بیاورم ، تمامش را یک جا ، در آن بریزم و نگه دارم . برای روزهای نـ بودن ، دور بودن ، کم بودن ... برای روز مبادا ! ...
16 تير 1392

شــــــــیره جان

دیشب ، اولین شب بود مرسانا؛ اولین شبِ تنها خوابیدنت ، بی من بودنت ...  مگر می شد نخواسته باشی ، چیزی را که 1 سال و9 ماه   برای خود خودت ، داشتی ؟   مگر می شد منطق داشته باشی در برابر حرفهای من که دم می زدم از بزرگ شدنت ، کوچک نبودنت و ... ؟  مگر می شد نخواسته باشی ... تحمل اینکه بشنوم " جی جی بخولم" و دریغت کنم ، سخت بود ! جان فرسا ...   آنقدر بوسیدمت ، بوییدمت ، و قصه گفتم که ؛ چشمانت را آرام بستی ... اما دل من آرام نیست مادر ... تو هم که بگذری ، من نمی توانم انگار ...   دل تنگ می شوم مرسانا کوچولوی مامان . ش...
7 تير 1392

هفته نامه مرسانا گلی در اواسط یک سال ونه ماهگی

یک روز تعظیل تو پارکینگ خونه مشغول توپ بازی   علاقه زیادی به خمیر بازی داری وساعت ها سرگرم میشی.... قربون اون مداد دست گرفتنت .... جشن تولد ٢ سالگی نیروانا جون که کلی بهت خوش گذشت عاشق این عکستم ....قربون صورت  مثل ماهت بشم ...ماشاالله آخر شب کلی بازی کردی ....  یک روز عصر خونه مامانی همراه با رومینا جون مشغول آب بازی شبی که  ...
4 تير 1392
1